در اینجا داستانی برای ضربالمثل عروس قشنگ از فرداش پیداست آورده شده است.
در یک روستای زیبا و سرسبز، دو خانواده به نامهای خانوادهی رضایی و خانوادهی صبوری زندگی میکردند. این دو خانواده از قدیم با هم دوست بودند و ارتباط نزدیکی داشتند. دختر خانوادهی رضایی، نامش لیلا بود که بسیار زیبا و دلسوز بود. پسر خانوادهی صبوری، نامش مهدی بود که جوانی کارآمد و پرتلاش بود. هر دو خانواده تصمیم گرفتند که لیلا و مهدی را به عقد هم درآورند.
مراسم عقد و عروسی با شکوه و بزرگی برگزار شد و همهی اقوام و دوستان به این مراسم دعوت شدند. عروس و داماد در لباسهای مجلل و زیبا حضور داشتند و همه حاضرین از زیبایی و خوشپوشی آنها تعجب کردند.
اما پس از گذشت روزها و هفتهها، زندگی واقعی مشترک آغاز شد و لیلا و مهدی با چالشها و مشکلات روزمره زندگی مشترک روبرو شدند. لیلا که همیشه دلسوز و مهربان بود، با تمام توان به مهدی کمک میکرد و تلاش میکرد که خانه و زندگی مشترکشان را به بهترین نحو ممکن مدیریت کند. مهدی نیز با تلاش و کوشش زیاد، کار میکرد و سعی میکرد که بهترینها را برای خانوادهاش فراهم کند.
به تدریج، همه متوجه شدند که لیلا و مهدی نه تنها در روز عروسی زیبا و خوشپوش بودند، بلکه در زندگی روزمره نیز با عشق و احترام به یکدیگر رفتار میکردند و با هم زندگی موفق و خوشبختی داشتند. این موضوع باعث شد که مردم روستا بگویند: “عروس قشنگ از فرداش پیداست.”
این داستان به ما یادآوری میکند که زیبایی و خوشبختی واقعی در زندگی مشترک، نه تنها در روز عروسی بلکه در روزهای پس از آن و در مواجهه با چالشها و مشکلات روزمره مشخص میشود. همانطور که ضربالمثل “عروس قشنگ از فرداش پیداست” میگوید، زیبایی و خوشبختی واقعی در رفتار و عملکرد روزمره زوجین نمایان میشود.