در اینجا داستانی برای ضربالمثل نور در تاریکی میدرخشد و تاریکی بر آن غلبه نمییابد تعریف می شود.
در یک روستای کوچک و دورافتاده، مردی به نام علی زندگی میکرد که به لطف اخلاق خوب و محبتش، همواره در دل مردم روستا جای داشت. علی در تمام طول زندگی خود به کمک دیگران میپرداخت و هرگاه کسی به مشکل برمیخورد، او اولین نفری بود که به یاریش میشتافت.
یک روز، تاریکی و سیاهی به روستا آمد. هوا طوفانی شد و برقها قطع شدند. مردم روستا به وحشت افتادند و نمیدانستند چه باید بکنند. همه در خانههای خود پنهان شدند و به دعا و نیایش پرداختند.
علی که همیشه نور امید و عشق را در دل خود داشت، تصمیم گرفت که به مردم روستا کمک کند. او به چراغها و شمعها روی آورد و آنها را در هر خانهای که میتوانست پیدا کند، روشن کرد. نور شمعها و چراغها کم کم در تمام روستا پخش شد و مردم احساس آرامش و امید کردند.
علی همچنین به خانههایی که به کمک نیاز داشتند، رفت و با صحبتهای دلگرمکننده و محبتآمیزش به آنها امید داد. او به مردم گفت که باید به نور و امید ایمان داشته باشند و از تاریکی نترسند.
با گذشت زمان، طوفان فروکش کرد و برقها بازگشتند. مردم روستا به یاد سخنان علی و نورهایی که او روشن کرده بود، افتادند. آنها فهمیدند که نور در تاریکی میدرخشد و تاریکی نمیتواند بر آن غلبه کند.
این داستان به ما یادآوری میکند که در زندگی باید همیشه به نور و امید ایمان داشته باشیم و از تاریکیها نترسیم. همانطور که ضربالمثل “نور در تاریکی میدرخشد و تاریکی بر آن غلبه نمییابد” میگوید، نور و عشق همیشه بر تاریکی و ناامیدی پیروز میشوند.