به داستان ضربالمثل انگلیسی کتاب را از روی جلدش قضاوت نکن توجه نمایید.
در یکی از شهرهای کوچک انگلستان، کتابخانهای قدیمی و زیبا به نام کتابخانه خیابان گلدن وجود داشت. این کتابخانه توسط زنی به نام امیلیا اداره میشد که عشق و علاقه خاصی به کتابها و خواندن داشت. او همیشه تلاش میکرد تا بهترین کتابها را برای مراجعهکنندگانش فراهم کند و به آنها کمک کند تا کتابهای مورد علاقهشان را پیدا کنند.
یک روز، مردی به نام جک به کتابخانه آمد و از امیلیا خواست که کتابی به او معرفی کند که مناسب برای خواندن در تعطیلات باشد. امیلیا کتابی قدیمی و با جلدی ساده و کمجلوه به جک داد و گفت: “این کتاب واقعاً ارزش خواندن دارد. نگذار که جلد سادهاش تو را گمراه کند.”
جک با نگاهی به جلد کتاب، گفت: “اما این کتاب خیلی کهنه و ساده به نظر میآید. آیا مطمئنی که این کتاب مناسب است؟”
امیلیا با لبخندی پاسخ داد: “بله، مطمئنم. ضربالمثلی هست که میگوید ‘کتاب را از روی جلدش قضاوت نکن.’ محتوای این کتاب بسیار ارزشمند است و تو را شگفتزده خواهد کرد.”
جک تصمیم گرفت که به حرف امیلیا گوش دهد و کتاب را بخواند. با شروع به خواندن کتاب، او متوجه شد که محتوای کتاب بسیار جذاب و آموزنده است. داستانها و درسهای کتاب او را به فکر فرو برد و تجربهای بینظیر برایش فراهم کرد.
پس از اتمام کتاب، جک به کتابخانه برگشت و به امیلیا گفت: “تو واقعاً درست گفتی. این کتاب بینظیر بود و من از خواندنش لذت بردم. حالا فهمیدم که نباید کتاب را از روی جلدش قضاوت کنم.”
این داستان نشان میدهد که نباید افراد یا چیزها را از روی ظاهرشان قضاوت کنیم، بلکه باید به محتوای درونی آنها توجه کنیم.