در اینجا داستانی برای ضربالمثل پولدارها همیشه هم دوست واقعی ندارند آورده شده است.
در شهری بزرگ و پرترافیک، مردی به نام بهرام زندگی میکرد که بسیار ثروتمند بود. بهرام با تلاش و کار سخت به موفقیتهای بزرگ در زمینه تجارت دست یافته بود و ثروت زیادی بهدست آورده بود. او خانهای بزرگ و مجلل داشت و همیشه با بهترین وسایل و لباسها در انظار عمومی ظاهر میشد.
بهرام بهخاطر ثروت فراوانش، همیشه اطرافش پر از افرادی بود که به نظر میرسید دوستانش هستند. اما بهرام نمیدانست که آیا این افراد واقعاً او را بهخاطر خودش دوست دارند یا بهخاطر پول و ثروتش.
یک روز، بهرام تصمیم گرفت که یک جشن بزرگ برگزار کند و تمام دوستانش را دعوت کند. او بهترین غذاها و نوشیدنیها را آماده کرد و مهمانی بزرگی ترتیب داد. اما در طول مهمانی، بهرام متوجه شد که بیشتر مهمانها فقط بهخاطر غذاها و نوشیدنیهای گرانقیمت آمدهاند و به او توجهی ندارند.
بهرام با ناراحتی به خود فکر کرد و تصمیم گرفت که به دنبال دوستان واقعی بگردد. او از آن پس تلاش کرد که با افرادی که واقعاً او را بهخاطر خودش دوست دارند، وقت بیشتری بگذراند. او به کمک و حمایت از نیازمندان پرداخت و با محبت و عشق به دیگران رفتار کرد.
به تدریج، بهرام توانست دوستان واقعیتری پیدا کند که بهخاطر شخصیت و مهربانیاش او را دوست داشتند و نه بهخاطر ثروتش. او فهمید که پول نمیتواند دوستان واقعی را جذب کند و عشق و محبت واقعی ارزشمندتر از هر چیز دیگری است.
این داستان به ما یادآوری میکند که پول نمیتواند دوستان واقعی را جذب کند و عشق و محبت واقعی از اهمیت بیشتری برخوردار است. همانطور که ضربالمثل “پولدارها همیشه هم دوست واقعی ندارند” میگوید، ثروت نمیتواند جایگزین روابط واقعی و محبتآمیز باشد.