
در اینجا داستانی برای ضربالمثل بهتر است با مشکلی که میشناسید روبرو شوید تا با مشکلی ناشناخته آورده شده است.
در یک روستای کوچک در ایران، مردی به نام حمید زندگی میکرد که همیشه به دنبال راههای آسانتر برای حل مشکلاتش بود. او فکر میکرد که تغییر موقعیت و رفتن به جایی جدید میتواند همه مشکلاتش را حل کند. اما همیشه اینگونه نبود.
یک روز، حمید تصمیم گرفت که از روستای خود به شهر بزرگتری نقل مکان کند. او فکر میکرد که زندگی در شهر بزرگتر میتواند مشکلات مالی و شغلیاش را حل کند و فرصتهای بهتری برای او فراهم کند. با این فکر، حمید وسایلش را جمع کرد و به شهر بزرگتر رفت.
اما وقتی به شهر رسید، متوجه شد که مشکلات جدیدی در انتظارش هستند. او با محیط جدید آشنا نبود و نمیتوانست به راحتی شغلی پیدا کند. مشکلات مالیاش نیز بیشتر شد و زندگی در شهر برایش سختتر از آنچه تصور میکرد، بود.
در این زمان، حمید به یاد نصیحتی که پدرش به او گفته بود، افتاد: “بهتر است با مشکلی که میشناسی روبرو شوی تا با مشکلی ناشناخته.” او فهمید که مشکلات روستایش شاید کمتر و قابل حلتر بودند و او نباید به راحتی از آنها فرار میکرد.
حمید تصمیم گرفت که به روستای خود بازگردد و با مشکلاتش روبرو شود. او به تدریج توانست با همفکری و همکاری با دوستان و خانوادهاش، مشکلات مالی و شغلیاش را حل کند و زندگی بهتری در روستا داشته باشد.
این داستان به ما یادآوری میکند که گاهی اوقات بهتر است با مشکلاتی که میشناسیم روبرو شویم و آنها را حل کنیم، تا اینکه با مشکلات ناشناختهای که ممکن است بزرگتر و پیچیدهتر باشند، مواجه شویم. همانطور که ضربالمثل بهتر است با مشکلی که میشناسید روبرو شوید تا با مشکلی ناشناخته اشاره دارد.