
در اینجا داستانی برای ضربالمثل آمریکایی دو مغز بهتر از یک مغز است آورده شده است.
در یک روستای کوچک در آمریکا، دو دوست به نامهای تام و جری زندگی میکردند که همیشه با هم به کارهای مختلف میپرداختند. تام و جری به خاطر همکاری و همفکریشان در میان اهالی روستا معروف بودند و همیشه به یکدیگر کمک میکردند.
یک روز، طوفان بزرگی به روستا وزید و درخت بزرگی که در وسط روستا بود، شکست و روی جاده اصلی افتاد. این درخت راه عبور مردم را مسدود کرده بود و همه نگران بودند که چگونه میتوانند آن را بردارند.
تام و جری تصمیم گرفتند که به کمک مردم روستا بشتابند و مشکل را حل کنند. آنها به محل حادثه رفتند و با دقت به درخت نگاه کردند. تام گفت: “اگر فقط من بخواهم این درخت را بردارم، نمیتوانم به تنهایی موفق شوم. اما اگر با هم همکاری کنیم، میتوانیم این مشکل را حل کنیم.”
جری با لبخندی گفت: “دو مغز بهتر از یک مغز است. بیا با هم فکر کنیم که چگونه میتوانیم این درخت را برداریم.”
تام و جری با همفکری و همکاری، راهحلی پیدا کردند. آنها از ابزارها و تجهیزات موجود در روستا استفاده کردند و به تدریج درخت را به قطعات کوچکتری تقسیم کردند. با تلاش مشترک و هماهنگی، توانستند درخت را از جاده بردارند و راه عبور مردم را باز کنند.
پس از این اتفاق، اهالی روستا به تام و جری گفتند: “شما به ما یاد دادید که دو مغز بهتر از یک مغز است. همکاری و همفکری شما باعث شد که این مشکل حل شود.”
این داستان نشان میدهد که با همکاری و همفکری، میتوان به راهحلهای بهتری دست یافت و مشکلات را حل کرد.