روزی روزگاری، در دهکدهای کوچک و آرام، پیرمردی مهربان و دلسوز زندگی میکرد. او همیشه سعی میکرد به همه کمک کند و در هر کاری، چه کوچک و چه بزرگ، دخالت کند تا مشکلات مردم دهکده را حل کند. اهالی دهکده به خاطر این رفتار او، او را “نخود هر آش” صدا میکردند، چرا که همیشه در هر مجلسی و هر کاری حضور داشت.
یک روز بهاری، مردم دهکده تصمیم گرفتند که جشنی بزرگ برگزار کنند و برای این کار نیاز به مقدار زیادی آش داشتند. اما وقتی برای پختن آش جمع شدند، متوجه شدند که نخودهای مورد نیاز تمام شده است و نمیتوانند آش را کامل کنند. همه نگران شدند و نمیدانستند چکار کنند. در این لحظه یکی از جوانان دهکده با خنده گفت: “نگران نباشید، پیرمرد نخود هر آش هست! او حتماً میتواند به ما کمک کند.”
همه با خنده و شوخی، پیرمرد را صدا زدند و از او خواستند که به آنها کمک کند. پیرمرد با لبخندی بر لب، نخودهای مورد نیاز را از انبار خانهاش آورد و به آنها داد. او همراه با مردم دهکده شروع به پختن آش کرد و به هر کسی که نیاز به کمک داشت، یاری رساند. آش خوشمزهای پختند و جشن بزرگی برگزار کردند.
از آن روز به بعد، مردم دهکده فهمیدند که حضور پیرمرد در هر کاری واقعاً مفید است و به او احترام بیشتری گذاشتند. آنها دریافتند که او با دل و جان برای کمک به دیگران تلاش میکند و به همین دلیل “نخود هر آش” نامیده شده است.
این داستان به معنای دخالت در همه کارها و امور است، اما به شکلی مثبت که باعث کمک و حل مشکلات دیگران میشود. معمولاً این ضربالمثل با نگاه طنز و انتقاد به کسانی که در هر کاری دخالت میکنند، استفاده میشود، اما همانطور که در این داستان دیدیم، گاهی اوقات این دخالتها میتواند بسیار مفید و سازنده باشد.