به داستان ضربالمثل وقتی درباره کسی صحبت میکنید، ناگهان آن شخص ظاهر میشود توجه کنید.
در یک شهر کوچک در آمریکا، گروهی از دوستان نزدیک به نامهای الکس، سارا و جیم با هم به یک کافه محلی رفتند تا با هم وقت بگذرانند و گپ بزنند. آنها همیشه در مورد اتفاقات روزمره، مسائل مختلف و همچنین دوستان مشترکشان صحبت میکردند.
یک روز که در کافه نشسته بودند و مشغول صحبت بودند، سارا به یاد دوستی به نام مایک افتاد که مدتی بود خبری از او نداشتند. سارا گفت: “مایک خیلی وقته که پیداش نیست. نگرانشم، امیدوارم حالش خوب باشه.”
الکس اضافه کرد: “آره، آخرین باری که دیدمش، خیلی مشغول کار بود. شاید به همین خاطر نتونسته بیاد پیش ما.”
جیم هم با لبخندی گفت: “مایک همیشه از سرش شلوغ تره. امیدوارم بزودی ببینیمش.”
ناگهان در همین لحظه، درب کافه باز شد و مایک با یک لبخند بزرگ وارد شد. دوستانش با تعجب و خوشحالی به او نگاه کردند و گفتند: “وای، ما تازه داشتیم دربارهات صحبت میکردیم! انگار وقتی درباره کسی صحبت میکنی، ناگهان ظاهر میشه.”
مایک با خنده گفت: “من هم همین الان تصمیم گرفتم که سری به شما بزنم. خوشحالم که اینجایید.”
این داستان به ما یادآوری میکند که گاهی اوقات وقتی درباره کسی صحبت میکنیم، به طور تصادفی آن شخص ظاهر میشود. همانطور که ضربالمثل میگوید، صحبت درباره کسی میتواند منجر به ظاهر شدن او شود.